اختلالات شخصیت بر مبنای DSM-5

اختلالات شخصیت بر مبنای DSM-5

اختلالات شخصیتی چه هستند؟

اختلالات شخصیت گروهی از بیماری‌های روانشناختی هستند که در پنجمین ویرایش راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی DSM-5 مورد بررسی و توصیف قرار گرفته‌اند. این اختلالات، که شامل ده نوع مختلف است، از طریق الگوهای مزمن و عمیق در افکار، احساسات و رفتارهای فرد که معمولاً از دوران نوجوانی شروع شده و در بزرگسالی ادامه می‌یابد، شناخته می‌شوند. این ویژگی‌های شخصیتی می‌توانند به اندازه‌ای شدید باشند که تعاملات اجتماعی فرد را مختل کرده و باعث ناراحتی قابل توجه یا کاهش کارایی در زمینه‌های مهم زندگی شوند.

در DSM-5، اختلالات شخصیت بر اساس خصوصیات مشترک به سه دسته یا خوشه تقسیم شده‌اند. این تقسیم‌بندی به متخصصان کمک می‌کند تا با درک بهتری از الگوهای رفتاری و احساسی مرتبط، رویکردهای درمانی مناسبی را برای مدیریت و بهبود شرایط افراد مبتلا طراحی کنند. برخورد با این اختلالات اغلب شامل روان‌درمانی، دارو درمانی و تکنیک‌های تغییر سبک زندگی است، با هدف کاهش تأثیر این الگوهای شخصیتی بر زندگی روزمره افراد و بهبود توانایی آنها در برقراری ارتباط مؤثر با دیگران.

خوشه A

خوشه یا کلاستر A در طبقه‌بندی اختلالات شخصیتی به مجموعه‌ای از رفتارهای خاص و بیرون از عرف اشاره دارد. این نوع اختلالات به طور معمول با مشکلات جدی در برقراری و حفظ روابط اجتماعی همراه است، زیرا رفتارهای مبتلایان ممکن است به نظر دیگران عجیب، مرموز یا منزوی باشد.

  • اختلال شخصیت پارانوئید از جمله این دسته است که تقریباً 1.21٪ تا 4.4٪ از جمعیت بالغ در ایالات متحده را دربرمی‌گیرد. افراد مبتلا به این اختلال به طور دائمی نسبت به دیگران بی‌اعتماد هستند و همیشه در هراس از فریب خوردن یا مورد استفاده قرار گرفتن توسط دیگران، از جمله افراد نزدیک به خود مانند خانواده و دوستان، هستند.
  • اختلال شخصیت اسکیزوئید دیگری از این گروه است که به ویژه با عزلت اجتماعی و بی‌علاقگی به دیگران مشخص می‌شود. این اختلال بیشتر بر مردان تأثیر می‌گذارد. مبتلایان اغلب به عنوان افرادی سرد و گوشه‌گیر توصیف شده و به ندرت روابط نزدیک با دیگران دارند و ممکن است به تفکرات درون‌گرایانه و خیال‌پردازی‌ها دچار باشند.
  • اختلال شخصیت اسکیزوتایپال نیز شامل ویژگی‌هایی چون گفتار، رفتار و ظاهر نامتعارف، باورهای غیرمعمول و دشواری در برقراری ارتباطات می‌شود، که این ویژگی‌ها موانعی برای تعاملات اجتماعی فراهم می‌کنند.

خوشه B

خوشه یا کلاستر B از اختلالات شخصیتی، مجموعه‌ای از ویژگی‌ها و رفتارهای بروز شدید و غیرمعمول را شامل می‌شود. افراد مبتلا به این نوع اختلالات ممکن است رفتارهایی نمایشی، تکانشی یا خلافکارانه نشان دهند و در تجربه احساسات شدید یا ناپایداری عاطفی بسر ببرند.

در این دسته بندی، چهار نوع اصلی از اختلالات شخصیتی قرار دارند:

  • اختلال شخصیت ضد اجتماعی: این اختلال معمولاً از دوران کودکی خود را نشان می‌دهد و تا به بلوغ و بزرگسالی تداوم می‌یابد. نشانه‌های آن شامل بی‌تفاوتی نسبت به قوانین و هنجارهای اجتماعی و فقدان احساس پشیمانی یا مسئولیت در قبال دیگران است.
  • اختلال شخصیت مرزی (BPD): این حالت با ناپایداری چشمگیر در روابط، تصویر شخصی، احساسات و رفتارهای تکانشی مشخص می‌شود. افراد مبتلا به BPD ممکن است در حفظ ثبات در تعاملات بین‌فردی و کنترل احساسات خود دچار مشکل شوند.
  • اختلال شخصیت نمایشی : افراد مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی (هیستریونیک) تمایل دارند که مرکز توجه باشند و ممکن است برای جذب توجه دیگران به رفتارهای اغراق‌آمیز یا نامناسب متوسل شوند. این اختلال با نمایش هیجانات شدید و تلاش برای برقراری ارتباطات سطحی و ظاهری مشخص می‌شود.
  • اختلال شخصیت خودشیفته: این حالت با خودمحوری بالا، تصور بزرگنمایی‌شده از خود و کمبود همدلی با دیگران همراه است. افراد مبتلا به این اختلال ممکن است در پی تأیید و تحسین دائمی از سوی دیگران باشند و در مقابل نقد بسیار آسیب‌پذیر و حساس هستند.

تشخیص و درمان این اختلالات نیازمند مراجعه به متخصصان روان‌شناسی یا روان‌پزشکی است، و معمولاً از طریق مشاوره و گاهی دارو درمانی پیگیری می‌شود.

خوشه C

نشانه بارز خوشه یا کلاستر C اختلالات شخصیتی اضطراب و ترس است. افراد مبتلا به این نوع اختلالات شخصیتی معمولاً احساسات شدیدی از اضطراب و ترس دارند که به شکل‌های مختلف بروز می‌یابد.

  • اختلال شخصیت اجتنابی: این اختلال منجر به الگوهایی از بازداری اجتماعی می‌شود که بر پایه ترس از نقد و بی‌کفایتی شکل می‌گیرد. افراد مبتلا به این اختلال اغلب از تعاملات اجتماعی دوری می‌کنند تا از تجربه رد شدن و انتقاد جلوگیری کنند.
  • اختلال شخصیت وابسته: بیشتر با ترس از تنها ماندن شناخته می‌شود. این افراد تمایل دارند به طور مفرط به دیگران وابسته شوند و اغلب اقداماتی انجام می‌دهند تا مطمئن شوند که دیگران همواره در دسترس برای حمایت و مراقبت از آن‌ها هستند.
  • اختلال شخصیت وسواسی فکری: افراد دچار این اختلال به شدت به دنبال نظم، کمال‌گرایی و کنترل در تمام جنبه‌های زندگی خود هستند. این اختلال با اختلال وسواس فکری-اجباری (OCD) اشتباه گرفته می‌شود، اما در حقیقت با آن تفاوت‌های بنیادین دارد.

هر سه اختلال در خوشه C نشان‌دهنده تلاش فرد برای کنار آمدن با اضطراب و ترس‌های فراگیر است که می‌تواند بر کیفیت زندگی و تعاملات اجتماعی فرد تأثیر بگذارد.

علائم

اختلالات شخصیت معمولاً در نوجوانی یا اوایل بزرگسالی ظاهر می شوند، در طول سالیان متمادی ادامه می یابند و می توانند باعث ناراحتی زیادی شوند. آنها به طور بالقوه می توانند باعث درگیری شدید با افراد دیگر شوند و بر روابط، موقعیت های اجتماعی و اهداف زندگی تأثیر بگذارند. افراد مبتلا به اختلالات شخصیت اغلب متوجه نمی شوند که مشکلاتی دارند و اغلب برای اطرافیان خود (از جمله پزشکان) گیج کننده و ناامید کننده هستند.

علائم مشخص اختلالات شخصیت را می توان به دو دسته تقسیم کرد: هویت شخصی و عملکرد بین فردی.

مشکلات خودشناسی عبارتند از:

  • خودانگاره ناپایدار
  • ناسازگاری در ارزش ها، اهداف و ظاهر

مشکلات بین فردی عبارتند از:

  • بی احساس بودن نسبت به دیگران (ناتوانی در همدلی)
  • مشکل در شناخت مرزهای بین خود و دیگران
  • سبک های ارتباط ناسازگار، جدا، بیش از حد احساسی، توهین آمیز یا غیرمسئولانه

تشخیص

طبق DMS-5، یک فرد برای تشخیص اختلال شخصیت باید معیارهای زیر را داشته باشد :

  • الگوهای رفتاری مزمن و فراگیر که بر عملکرد اجتماعی، کار، مدرسه و روابط نزدیک تأثیر می گذارد
  • علائمی که دو یا چند مورد از چهار حوزه زیر را تحت تأثیر قرار می دهند: افکار، احساسات، عملکرد بین فردی، کنترل تکانه
  • شروع الگوهای رفتاری که می تواند به نوجوانی یا اوایل بزرگسالی بازگردد
  • الگوهای رفتاری که با هیچ اختلال روانی، مصرف مواد یا شرایط پزشکی قابل توضیح نیست

تشخیص های افتراقی

قبل از اینکه پزشک بتواند اختلال شخصیت را تشخیص دهد، باید یک  تشخیص افتراقی انجام دهد  تا سایر اختلالات یا شرایط پزشکی را که ممکن است باعث بروز علائم شوند، رد کند.

تشخیص افتراقی بسیار مهم است اما می تواند دشوار باشد زیرا اختلالات شخصیت معمولاً  با سایر بیماری های روانی نیز همراه است . فردی که معیارهای یک اختلال شخصیت را دارد، اغلب معیارهای یک یا چند اختلال شخصیت دیگر را نیز دارد.

علل

اختلالات شخصیت تبعیض قائل نمی شوند. تقریباً 10٪ از جمعیت عمومی و بیش از نیمی از بیماران روانپزشکی در محیط های بالینی دارای اختلال شخصیت هستند.

اگرچه کارشناسان هنوز به طور کامل علل اختلالات شخصیت را درک نکرده اند، اما معتقدند که هم عوامل ژنتیکی و هم عوامل محیطی در آن نقش دارند.

تقریباً 50 درصد از اختلالات شخصیت به عوامل ژنتیکی و سابقه خانوادگی نسبت داده می شود. 1 آسیب‌پذیری‌های ژنتیکی ممکن است افراد را مستعدتر به این شرایط کند، در حالی که تجربیات و سایر عوامل محیطی ممکن است به عنوان محرک در ایجاد اختلال شخصیت عمل کنند.

همچنین ارتباط معنی داری بین سابقه ترومای دوران کودکی و همچنین آزار کلامی وجود دارد. یک مطالعه نشان داد که کودکانی که آزار کلامی را تجربه می‌کنند، سه برابر بیشتر در معرض اختلالات شخصیت مرزی، خودشیفته، وسواس فکری-اجباری یا پارانوئید در بزرگسالی هستند.

واکنش‌پذیری بالا در کودکان، از جمله حساسیت به نور، صدا، بافت و سایر محرک‌ها نیز با برخی اختلالات شخصیتی مرتبط است.

درمان

در مقایسه با اختلالات خلقی مانند افسردگی بالینی و اختلال دوقطبی، از نظر تاریخی مطالعات نسبتا کمی در مورد چگونگی درمان موثر اختلالات شخصیت وجود داشته است. بسیاری از متخصصان بر این باورند که درمان اختلالات شخصیت دشوار است، زیرا طبق تعریف، الگوهای شخصیتی قدیمی هستند. با این حال، تعداد فزاینده ای از درمان های مبتنی بر شواهد وجود دارد که برای اختلالات شخصیت موثر هستند.

به طور کلی هدف از درمان اختلال شخصیت شامل موارد زیر است:

  • کاهش ناراحتی ذهنی و علائمی مانند اضطراب و افسردگی
  • کمک به افراد برای درک جنبه‌ای از مشکلاتشان که درون خودشان است
  • تغییر رفتارهای ناسازگار و نامطلوب اجتماعی، از جمله بی پروایی، انزوای اجتماعی، عدم ابراز وجود، و طغیان خلق و خوی
  • اصلاح ویژگی های شخصیتی مشکل ساز مانند وابستگی، بی اعتمادی، تکبر و دستکاری

روان درمانی

اتحاد ملی بیماری های روانی آمریکا (NAMI) انواع مختلفی از روان درمانی را که ممکن است در درمان اختلالات شخصیت مفید باشد فهرست می کند :

  • رفتار درمانی دیالکتیکی (DBT) ، که مهارت‌های مقابله و راهبردهایی را برای مقابله با تمایلات مربوط به خودآزاری و خودکشی، تنظیم احساسات و بهبود روابط آموزش می‌دهد.
  • رفتار درمانی شناختی (CBT) که هدف آن همانطور که توسط NAMI بیان شده است “شناخت افکار منفی و یادگیری راهبردهای مقابله ای موثر” است.
  • درمان مبتنی بر ذهنیت (MBT) که به افراد می آموزد تا به حالات درونی ذهن خود و دیگران توجه کنند و در مورد آنها فکر کنند.
  • درمان روان پویشی، که تاکید زیادی بر  ضمیر ناخودآگاه دارد ، جایی که احساسات، امیال و افکار ناراحت‌کننده‌ای که برای ما بسیار دردناک است که مستقیماً به آنها نگاه کنیم، قرار دارند.
  • خانواده درمانی ، که طی آن اعضای خانواده یاد می گیرند که واکنش های ناسالم را نسبت به یکدیگر تغییر دهند و مهارت های ارتباط موثر را بیاموزند.

تعامل

یادگیری نحوه کنار آمدن با اختلال شخصیت کلیدی برای بهترین عملکرد شماست. علاوه بر جست‌وجوی حمایت حرفه‌ای، مهم است که با یک دوست یا یکی از اعضای خانواده حامی تماس بگیرید که می‌تواند در زمانی که با احساسات قوی دست و پنجه نرم می‌کنید کمک کند. اگر کسی را در ذهن ندارید که حامی باشد و در بحران هستید، با اورژانس اجتماعی تماس بگیرید .

  • متخصص شوید . هرچه بیشتر در مورد وضعیت خود بدانید، بهتر می توانید علائم را درک کرده و با آنها کنار بیایید. آموزش در مورد وضعیت شما همچنین می تواند به شما انگیزه برای ادامه دوره درمان کمک کند.
  • نقش فعالی در درمان خود داشته باشید . در طول جلسات درمانی و بعد از آن، زمانی را برای فکر کردن به اهداف درمانی خود اختصاص دهید. حتی اگر احساس خوبی ندارید، بدون صحبت با متخصص مراقبت های بهداشتی، جلسات خود را نادیده نگیرید یا مصرف داروهای خود را متوقف نکنید. به طور مشابه، حتماً به قرارهای منظم پایبند باشید.
  • استراتژی های خودمراقبتی را تمرین کنید . ورزش منظم و برنامه غذایی و خواب مداوم می تواند به جلوگیری از نوسانات خلقی و مدیریت اضطراب، استرس و افسردگی کمک کند. همچنین پرهیز از مواد مخدر و الکل که می توانند علائم را بدتر کنند و با داروها تداخل داشته باشند، مهم است.

در نهایت

اگر یکی از عزیزانتان مبتلا به اختلال شخصیت است، ممکن است صحبت با یک متخصص سلامت روان نیز برایتان مفید باشد. یک متخصص می تواند به شما در یادگیری مهارت های مقابله و چگونگی تعیین حد و مرز و تمرین استراتژی های مراقبت از خود کمک کند. گروه درمانی و گروه های حمایتی نیز ممکن است منابع مفیدی برای حمایت و کسب اطلاعات ارزشمند باشند.

سید مسعود علوی پور
منابع
نظریه خود تعیینی چیست؟

نظریه خود تعیینی چه می‌گوید؟

نظریه خود تعیینی یا نظریه خود تعیین گری یا نظریه SDT یک مفهوم مهم در روانشناسی است چرا که نقش مهمی در سلامت روانی و بهزیستی دارد. ترویج خود تعیینی نیز به عنوان یک رویه برتر در کار با گروه‌های خاصی مانند افراد دارای معلولیت‌های ذهنی در حال ظهور است.

نظریه خود تعیینی چیست؟

چگونه خودتعیینی بر انگیزه تأثیر می گذارد؟ خود تعیینی به توانایی فرد برای اتخاذ تصمیمات و مدیریت زندگی شخصی‌اش اشاره دارد. افراد خود تعیین، احساس کنترل بیشتری بر زندگی خود دارند، در حالی که افراد غیر خود تعیین، ممکن است احساس کنند که زندگی‌شان توسط دیگران کنترل می‌شود.

این نظریه می‌گوید که انسان‌ها برای رشد و تغییر، تحت تاثیر سه نیاز روانشناختی ذاتی و جهانی قرار می‌گیرند. مفهوم انگیزه درونی، یا دخالت در فعالیت‌ها برای پاداش درونی رفتار، نقش مهمی در این نظریه ایفا می‌کند.

نظریه خود تعیینی تلاش می‌کند تا توضیح دهد که چگونه خود تعیینی بر انگیزه تاثیر می‌گذارد—افراد هنگامی که احساس می‌کنند کارهایی که انجام می‌دهند بر نتیجه تاثیر دارد، انگیزه بیشتری برای اقدام دارند. با یادگیری بیشتر در مورد این نظریه، می‌توانید درک بهتری از چگونگی افزایش مهارت‌های خود تعیینی خود پیدا کنید.
این نظریه پیشنهاد می‌کند که افراد می‌توانند خود تعیین شوند، زمانی که نیازهایشان برای شایستگی، ارتباط و استقلال برآورده شود.

نظریه خود تعیینی از کار‌های روانشناسان ادوارد دسی و ریچارد رایان نشات گرفته است که برای اولین بار ایده‌های خود را در کتاب خود در سال ۱۹۸۵ با عنوان خود تعیینی و انگیزه درونی در رفتار انسانی معرفی کردند. آنها نظریه‌ای از انگیزه را توسعه دادند که پیشنهاد می‌کند افراد معمولاً تحت تأثیر نیاز به رشد و کسب رضایت قرار دارند.

فرضیات نظریه خود تعیینی

تئوری خود تعیینی دو فرضیه اصلی را مطرح می‌کند: نیاز به رشد، رفتار را به پیش می‌برد. فرض اول تئوری خود تعیینی این است که افراد به طور فعال به سمت رشد هدایت می‌شوند. مهار کردن چالش‌ها و تجربه‌های جدید برای شکل‌گیری یک حس یکپارچه از خود ضروری است.

انگیزش خودمختار مهم است. اگرچه افراد اغلب توسط پاداش‌های خارجی مانند پول، جوایز و تحسین به انجام عملی ترغیب می‌شوند (که به آن انگیزش بیرونی گفته می‌شود)، تئوری خود تعیینی بیشتر بر منابع داخلی انگیزه مانند نیاز به کسب دانش یا استقلال (انگیزش درونی) تمرکز دارد.

تفاوت‌های بین انگیزش بیرونی و درونی:

بر اساس تئوری خود تعیینی، افراد برای دستیابی به رشد روانشناختی، باید 3 نیاز زیر را احساس کنند که این 3 جزء اجزاء اصلی نیازها شمرده می شوند. خد تعیینی می گوید که انسان این نیازها را کسب نمی کند بلکه با این نیازها به دنیا می آید:

  • خودمختاری Autonomy: افراد باید احساس کنترل بر رفتارها و اهداف خود را داشته باشند. این حس توانایی برای انجام اقدامات مستقیم که منجر به تغییر واقعی می‌شود، نقش مهمی در احساس خود تعیینی دارد.
  • شایستگی Competence: افراد باید در کارها مهارت پیدا کنند و مهارت‌های مختلفی را یاد بگیرند. وقتی افراد احساس می‌کنند که مهارت‌های لازم برای موفقیت را دارند، بیشتر تمایل دارند که اقداماتی انجام دهند که به دستیابی به اهدافشان کمک می‌کند.
  • ارتباط یا پیوستگی Connection or relatedness: افراد باید احساس تعلق و وابستگی به دیگران را تجربه کنند.

 

رشد روان‌شناختی که تئوری خودتعیینی توضیح می‌دهد، به صورت خودکار رخ نمی‌دهد. هرچند افراد به سمت چنین رشدی گرایش دارند، اما برای حفظ و تداوم آن نیاز به پشتیبانی دائمی است.

رایان و دسی بیان می‌کنند که گرایش به فعال بودن یا منفعل بودن به شدت تحت تأثیر شرایط اجتماعی است که در آن بزرگ شده‌ایم. حمایت اجتماعی نقش کلیدی دارد. از طریق روابط و تعاملاتمان با دیگران، می‌توانیم رفاه و رشد شخصی را تقویت کنیم یا مانع آن شویم.

عوامل دیگری که می‌توانند به سه عنصر مورد نیاز برای رشد کمک کنند یا آن‌ها را مختل کنند عبارتند از:

محرک‌های بیرونی گاهی اوقات می‌توانند خودتعیینی را کاهش دهند. دسی بیان می‌کند که دادن پاداش‌های بیرونی برای رفتارهایی که از انگیزه درونی نشأت می‌گیرند، می‌تواند استقلال را تضعیف کند. هرچه رفتار بیشتر توسط پاداش‌های خارجی کنترل شود، افراد احساس کمتری از کنترل بر رفتار خود دارند و انگیزه درونی کاهش می‌یابد.
بازخورد مثبت می‌تواند خودتعیینی را تقویت کند. دسی همچنین پیشنهاد می‌کند که ارائه تشویق و بازخورد مثبت غیرمنتظره در مورد عملکرد شخص در یک وظیفه می‌تواند انگیزه درونی را افزایش دهد. این نوع بازخورد به افراد کمک می‌کند تا احساس بیشتری از شایستگی داشته باشند، که نیاز اساسی برای رشد شخصی است.

مثالهایی برای خود تعیینی

در نظر بگیرید که شخصی در انجام یک پروژه مهم شغلی خود ناکام مانده است. اگر این شخص دارای خصیصه خودتعیینی بالا باشد، ابتدا مسئولیت ناکامی خود را پذیرا شده، به توانایی خود برای حل مشکل اعتقاد داشته و برای اصلاح اشتباه خود اقدام می‌کند.

در مقابل، اگر همان شخص فاقد خودتعیینی کافی باشد، ممکن است به دنبال عوامل خارجی برای مقصر دانستن دیگران بگردد. او ممکن است بهانه‌هایی بیاورد، مسئولیت‌ها را به دیگران واگذار کند یا حاضر نشود نقش خود را در تکمیل نکردن به موقع پروژه بپذیرد.

شاید مهم‌ترین نکته این باشد که شخصی که فاقد خودتعیینی است، انگیزه‌ای برای اصلاح خطا احساس نمی‌کند. به جای آن، ممکن است احساس کند که قادر به کنترل شرایط نیست و هیچ کاری که انجام دهد تأثیر واقعی نخواهد داشت.

 

رفتارهای خود تعیین شده در مقابل رفتارهای غیر خود تعیین شده

_ رفتارهای خود تعیینی:

  • انگیزش از طریق پاداش‌های درونی صورت می‌گیرد.
  • بر اساس لذت، علاقه یا رضایت شخصی پیش می‌رود.
  • فرد احساس کنترل بر عملکرد خود دارد.

_ رفتارهای غیر خود تعیین شده:

  • انگیزش از طریق پاداش‌های بیرونی است.
  • بر اساس احساس وظیفه یا مسئولیت هدایت می‌شود.
  • فرد احساس کمبود کنترل بر رفتارهای خود دارد.

تمایز بین این دو نوع رفتار از آن جهت مهم است که تأثیر قابل توجهی بر روی رفاه و خوشبختی افراد دارد. رفتارهای خود تعیینی معمولاً منجر به احساس رضایت و خوشنودی بیشتر در افراد می‌شود، در حالی که رفتارهای غیر خود تعیینی ممکن است منجر به استرس و نارضایتی شود.

به جای اینکه انگیزه را تنها محصول پاداش‌های بیرونی یا درونی بدانیم، بهتر است آن را در طیفی از رفتارهای خودتعیینی تا غیرخودتعیینی در نظر بگیریم.

در یک سر این طیف، رفتارهای کاملاً خودتعیینی قرار دارند که معمولاً از انگیزه‌های درونی نشأت می‌گیرند و به خاطر لذت بردن، علاقه، و رضایت ذاتی از خود فعالیت انجام می‌شوند. در سر دیگر این طیف، رفتارهای غیرخودتعیینی هستند که فقط به این دلیل انجام می‌شوند که انجام دادنشان ضروری است. در این انتها، کنترل کامل بر روی رفتار وجود ندارد. به عنوان مثال، اگر در حال آماده‌سازی برای شرکت در ماراتن هستید، ممکن است انگیزه بیرونی شما کسب تایید دیگران باشد. همزمان، ممکن است از رضایتی که از خود فعالیت به دست می‌آورید نیز انگیزه درونی داشته باشید. در بیشتر موارد، رفتارها در میانه این طیف قرار دارند.

همچنین، معمولاً میزان متغیری از انگیزه‌های بیرونی وجود دارد که می‌تواند میزان انگیزه درونی را تقویت کند. افراد ممکن است در فعالیت‌هایی شرکت کنند زیرا احساس می‌کنند که برخی از کنترل‌ها را بر رفتار خود دارند و این رفتارها در نهایت با چیزی که برای مفهوم خودی‌شان مهم است، همسو است.

بیشتر اقدامات نه کاملاً خودتعیینی هستند و نه کاملاً غیرخودتعیینی. در عوض، اقدامات اغلب به میزانی از خودتعیینی تکیه دارند که ممکن است تحت تأثیر انگیزه‌های بیرونی نیز باشد.

تأثیر خودتعیینی

مفهوم خودتعیینی در زمینه‌های متنوعی از جمله آموزش، کار، فرزندپروری، ورزش و سلامتی به کار برده شده است. تحقیقات نشان می‌دهد که داشتن خودتعیینی بالا می‌تواند در موفقیت در بخش‌های مختلف زندگی نقش مهمی داشته باشد.

در محیط کار

افرادی که خودتعیینی دارند در کار خود احساس رضایت بیشتری می‌کنند و همچنین نقش کلیدی در موفقیت سازمان خود ایفا می‌کنند. برای افزایش خودتعیینی در کارمندان، کارفرمایان می‌توانند اقدامات زیر را انجام دهند:

  • اجازه دادن به اعضای تیم برای دخالت فعال در تصمیم‌گیری‌ها
  • اجتناب از استفاده بیش از حد از پاداش‌های بیرونی، زیرا این می‌تواند انگیزه درونی را تحت تأثیر قرار دهد، پدیده‌ای که به اثر برتری‌جویی شناخته می‌شود
  • ارائه مسئولیت‌های بیشتر به کارکنان
  • ارائه حمایت و تشویق
  • ارائه بازخورد معنادار به کارکنان

در رقابت‌ها

در محیط‌های رقابتی مانند ورزش‌ها، افزایش خودتعیینی می‌تواند افراد را برای تعالی بیشتر ترغیب کند. برخی بر این باورند که این موضوع، دست‌کم بخشی از آن، با افزایش سطح استقامت ذهنی فرد ارتباط دارد.

ورزشکارانی که احساس می‌کنند توانایی دستیابی به اهداف و غلبه بر چالش‌ها را دارند، اغلب به بهتر عمل کردن ترغیب می‌شوند. تعالی در عملکرد به آن‌ها امکان می‌دهد حس توانایی و تسلط بر مهارت‌های لذت‌بخش و مهم را افزایش دهند.

همچنین تحقیقات نشان داده‌اند که افرادی که احساس کنترل داخلی بر زندگی خود دارند، بیشتر مایل به پیروی از رژیم غذایی سالم و برنامه منظم ورزشی هستند.

در روابط اجتماعی

خودتعیینی می‌تواند نقش مهمی در روابط اجتماعی ایفا کند. به عنوان مثال، زمانی که افراد به گروه‌های آنلاین جدیدی می‌پیوندند، اگر نیازهای آنها به استقلال، ارتباط و توانایی (سه جزء خودتعیینی) برآورده شود، بر هویت اجتماعی آنها تأثیر می‌گذارد که این امر به نوبه خود بر رفتارهای مشارکتی آنها اثر می‌گذارد.

برای ایجاد روابط نزدیک و محبت‌آمیز با دیگران و در نتیجه بهبود خودتعیینی:

روابط مثبتی با افرادی که از تلاش‌های شما در دستیابی به اهدافتان حمایت می‌کنند، برقرار کنید.
حمایت و بازخورد را به افراد در دایره اجتماعی خود ارائه دهید.

در مراکز تحصیلی

دانش‌آموزان خودتعیین شده بیشتر تمایل دارند که انگیزه‌ای برای دستیابی به موفقیت داشته باشند. آنها همچنین احساس توانایی و رضایت بیشتری دارند.

معلمان می‌توانند به دانش‌آموزان کمک کنند تا حس خودتعیینی و انگیزه درونی را تقویت کنند با:

  • ارائه بازخوردهای مثبت غیرمنتظره هنگامی که دانش‌آموزان عملکرد خوبی دارند تا احساس توانایی آنها بهبود یابد
  • پرهیز از پاداش‌های بیرونی بیش از حد برای کارهایی که دانش‌آموزان از قبل از آنها لذت می‌برند، که به بهبود انگیزه درونی آنها کمک می‌کند

خودتعیینی می‌تواند نقش مهمی در چگونگی عملکرد افراد در زمینه‌های مختلف زندگی‌شان داشته باشد. احساس کنترل و انگیزه درونی می‌تواند به افراد کمک کند تا احساس تعهد، شور، علاقه و رضایت بیشتری نسبت به کارهایی که انجام می‌دهند داشته باشند.

ویژگی های افراد دارای خود تعیینی

اگر به دنبال تقویت خودتعیینی در خود هستید، مفید است که به ویژگی‌های یک فرد با خودتعیینی بالا فکر کنید. افرادی که در این زمینه قوی هستند معمولا:

  • باور دارند که کنترل زندگی‌شان در دست خودشان است. افراد خودتعیینی، مرکز کنترل درونی دارند و احساس می‌کنند که رفتارهای‌شان بر نتایج تأثیر می‌گذارد. هنگام مواجهه با چالش‌ها، اعتقاد دارند که می‌توانند با پشتکار، تصمیمات خوب و کار سخت آنها را پشت سر بگذارند.
  • انگیزه درونی بالایی دارند. فرد با خودتعیینی بالا به پاداش‌ها یا تنبیهات بیرونی تکیه نمی‌کند تا او را برای انجام کارها تحریک کند. به جای آن، به دلیل انگیزه‌های درونی رفتار می‌کنند. آنها خودشان به طور فعال اهدافی تعیین می‌کنند و به سمت دستیابی به آنها تلاش می‌کنند.
  • اقدامات خود را بر اساس اهداف و رفتارهای شخصی خود قرار می‌دهند. به عبارت دیگر، افرادی که انگیزه درونی دارند عمداً در فعالیت‌هایی شرکت می‌کنند که می‌دانند آنها را به اهداف‌شان نزدیک‌تر می‌کند.
  • مسئولیت رفتارهای خود را می‌پذیرند. افراد با خودتعیینی بالا موفقیت‌های خود را به حساب خود می‌گذارند اما همچنین مسئولیت شکست‌هایشان را نیز می‌پذیرند. آنها می‌دانند که برای اعمال‌شان مسئول هستند و مسئولیت را به دیگران منتقل نمی‌کنند.

افزایش خود تعیینی

برای افزایش توانایی خودتعیینی خود، مراحل زیر می‌توانند به شما کمک کنند:

افزایش خودآگاهی: خودآگاهی با خودتعیینی ارتباط نزدیکی دارد و می‌تواند شما را برای اتخاذ تصمیم‌های هدفمندتر آماده کند. روش‌هایی مانند مراقبه، دریافت بازخورد مستمر و یادداشت برداری از احساسات و افکار خود، می‌توانند در بهبود خودآگاهی مؤثر باشند.

تمرین خودتنظیمی: توسعه سطح بالاتری از خودتعیینی نیازمند بهبود مهارت‌های خودتنظیمی است. استراتژی‌هایی مانند توجه بیشتر به حالات روحی و جسمی خود، همچنین تمرین بازتفسیر شناختی برای تنظیم بهتر پاسخ‌های عاطفی مفید هستند.

یافتن حمایت اجتماعی: رابطه‌های اجتماعی قوی می‌توانند انگیزه و رفاه را تقویت کنند. به دنبال افرادی باشید که احساس خوشامدگویی و مراقبت به شما دهند. این افراد می‌توانند یکی از اعضای خانواده، دوستان، اعضای جامعه مذهبی، مشاور و دیگرانی باشند که حس حمایت و تعلق را به شما القا کنند.

کسب مهارت: ماهر شدن در زمینه‌هایی که برای شما مهم هستند، می‌تواند حس خودتعیینی را تقویت کند. چه علاقه‌مند به یک سرگرمی، ورزش، موضوع علمی یا هر زمینه دیگری باشید، یادگیری و بهبود مهارت‌هایتان در آن می‌تواند به شما احساس شایستگی بیشتری بدهد.

هرچه بیشتر یاد بگیرید و تمرین کنید، توانایی خودتعیینی شما نیز افزایش خواهد یافت.

 

سید مسعود علوی پور

تمرکز همگرا یا تمرکز واگرا در مراقبه: یافتن تعادل در ذهن

مراقبه هنری است که به عنوان وسیله ای برای یافتن آرامش و وضوح درونی به طور فزاینده ای محبوب شده است.  خودآگاهی و تمرکز دو جنبه حیاتی در فرایند مراقبه هستند که به ما اجازه می‌دهند با دنیای داخلی و خارجی خود به شیوه‌ای عمیق‌تر ارتباط برقرار کنیم. مدیتیشن نه تنها روشی برای رسیدن به آرامش است، بلکه ابزاری برای افزایش توانایی ما در تمرکز و رسیدن به یک حالت ذهنی آگاهانه‌تر است. در این مقاله، به بررسی دو نوع اصلی تمرکز می‌پردازیم: تمرکز همگرا و تمرکز واگرا و نحوه ارتباط آنها با مراقبه را بررسی خواهیم کرد که به شما کمک می کند تعادل را در سفر ذهن آگاهانه خود پیدا کنید.

تمرکز همگرا: قدرت تمرکز

تمرکز همگرا Convergent Focus، که اغلب به عنوان مراقبه تمرکز شناخته می‌شود، شامل هدایت توجه ما به سمت یک نقطه مورد تمرکز است. این می‌تواند یک شی، یک ذکر یا مانترا، تنفس یا حتی یک فکر یا احساس خاص باشد. هدف از این تمرین محدود کردن میدان ذهنی ماست، که به ما امکان می‌دهد عمیقاً روی نقطه تمرکز انتخابی تمرکز کنیم و در عین حال سایر موارد حواس‌پرتی را حذف کنیم.

مزایای مدیتیشن تمرکز همگرا عبارتند از:

  • بهبود تمرکز: تقویت توانایی شما برای تمرکز بر وظایف و فعالیت‌های زندگی روزمره.
  • کاهش استرس: کاهش تاثیر عوامل استرس‌زا و اضطراب.
  • افزایش خودآگاهی: ارائه بینش عمیق‌تر در مورد افکار، احساسات و واکنش‌های شخصی.

تمرکز واگرا: پذیرش آگاهی باز

تمرکز واگرا Divergent Focus، در مقابل، رویکردی گسترده‌تر و فراگیرتر به مراقبه است. به جای تثبیت بر یک نقطه تمرکز، این نوع مدیتیشن آگاهی گسترده‌ای از همه افکار، احساسات و تجربیات در زمان ظهور را، بدون وابستگی یا قضاوت، تشویق می‌کند. این آگاهی باز به ذهن اجازه می‌دهد تا آزادانه و خود به خود جریان داشته باشد و لحظه حال را به طور کامل در بر بگیرد.

مزایای مدیتیشن با تمرکز واگرا شامل:

  • حضور آگاهانه: تقویت حس حضور ذهن و حضور در لحظه.
  • تنظیم عاطفی: کمک به انعطاف پذیری عاطفی و پاسخ سازنده‌تر به عواطف.
  • بینش خلاق: اغلب به بینش خلاقانه و حل مسئله منجر می‌شود.
  • کاهش واگویه‌های ذهنی: کاهش طبیعی پچ‌پچ‌های ذهنی و افزایش آرامش درونی.

ادغام تمرکز همگرا و واگرا

یافتن تعادل بین تمرکز همگرا و واگرا می‌تواند تمرینی جامع‌تر و غنی‌تر ارائه دهد. شروع با تمرکز ممکن است برای مبتدیان مفید باشد، زیرا یک پایه پایدار برای توسعه توانایی تمرکز و آرام کردن ذهن فراهم می‌کند. هنگامی که درجه‌ای از تمرکز را پرورش دادید، می‌توانید به آگاهی باز بپردازید، جایی که توجه شما گسترش می‌یابد و همه تجربیات را بدون وابستگی یا قضاوت در آغوش می‌گیرید.

انتقال آگاهانه بین این دو حالت تمرکز می‌تواند به شما کمک کند که آرامش و وضوح درونی بیشتری را در سفر ذهن آگاهانه خود تجربه کنید. به طور متناوب بین این دو نقطه حداقل 10-15 دقیقه ادامه دهید و پس از هر جلسه مدیتیشن، لحظه‌ای را به تأمل در مورد تجربه خود اختصاص دهید. این انعکاس به شما کمک می‌کند تا ببینید که چگونه هر حالت تمرکز بر وضعیت ذهنی، احساسات و رفاه کلی شما تأثیر می‌ گذارد. با استفاده از این بینش‌ها، می‌توانید تمرین خود را تطبیق دهید و بهبود بخشید تا متناسب با نیازهای در حال تکامل شما باشد.

راهنمایی‌های عملی برای تمرین تمرکز همگرا و واگرا

  1. شروع با تمرکز همگرا: برای شروع، انتخاب یک نقطه تمرکز ساده مانند نفس یا مانترا می‌تواند مفید باشد. این کمک می‌کند تا ذهن آماده شود و آموزش ببیند که چگونه می‌تواند از حواس‌پرتی‌ها دور بماند.
  2. انتقال به آگاهی باز: پس از چند دقیقه تمرکز همگرا، توجه خود را به حالت آزادانه‌تر واگرا منتقل کنید. در این حالت، به جای تمرکز بر نقطه خاص، به تمام حس‌ها، افکار و احساسات اجازه دهید بدون دخالت یا قضاوت جریان یابند.
  3. تمرین متناوب: در طول جلسه مدیتیشن، تمرکز خود را بین حالت‌های همگرا و واگرا چندین بار جابجا کنید. این کار نه تنها ذهن شما را متعادل‌تر می‌کند، بلکه به شما امکان می‌دهد تجربیات عمیق‌تر و متنوع‌تری داشته باشید.
  4. انعکاس و تنظیم: پس از هر جلسه، چند دقیقه‌ای را صرف تفکر درباره‌ی آنچه تجربه کرده‌اید کنید. از خود بپرسید که کدام بخش‌ها بیشترین تأثیر را بر شما داشتند و چگونه می‌توانید تمرین خود را برای جلسات آینده بهبود ببخشید.

نقش سنت‌ها و هدایت

توجه داشته باشید که سنت‌ها و معلمان مختلف مراقبه ممکن است بر تمرکز همگرا یا واگرا تأکید کنند. برای مثال، در حالی که مراقبه ذهن آگاهی اغلب به سمت آگاهی باز متمایل است، برخی از اشکال یوگا و مدیتیشن مانترا تمرکز را در اولویت قرار می‌دهند. این متفاوت است و بستگی به نیازهای شخصی و سبک زندگی شما دارد.

ادغام تمرکز همگرا و واگرا در مراقبه نه تنها به شما کمک می‌کند تا تعادل بهتری در زندگی خود برقرار کنید، بلکه امکان دستیابی به سطوح عمیق‌تری از آرامش و خودآگاهی را فراهم می‌آورد. با تمرین مداوم و انعکاس آگاهانه، می‌توانید مهارت‌هایی در تمرکز و آرامش خود پرورش دهید که نه تنها در زمان مدیتیشن بلکه در زندگی روزمره نیز به شما سود می‌رسانند. این یک مسیر تکاملی است که با گذشت زمان و تمرین مداوم، شما را قادر می‌سازد تا به سطوح بالاتری از آگاهی و فهم دست یابید.

سید مسعود علوی پور

ارتباط سعادتمندانه: مراقبه و اندورفین

امروزه استرس و اضطراب تا حد زیادی به همراه اجتناب ناپذیر زندگی روزمره ما تبدیل شده اند. خوشبختانه، تکنیک‌ها و شیوه‌های مختلفی وجود دارد که می‌تواند به ما در مبارزه با این مسائل و ارتقای رفاه کلی کمک کند. یکی از این تمرین‌های مهمی که خوشبختانه در سال‌های اخیر محبوبیت زیادی پیدا کرده است، مراقبه است. این تکنیک باستانی ذهن آگاهی نه تنها ذهن را آرام می کند، بلکه تأثیر عمیقی بر بیوشیمی بدن ما دارد، از جمله ترشح اندورفین، هورمون طبیعی احساس خوب ما. در این نوشته، ارتباط بین مراقبه و اندورفین و اینکه چگونه این دو می توانند به زندگی شادتر و سالم تر کمک کنند را بررسی خواهیم کرد.

مراقبه: مروری کوتاه

مراقبه یک تمرین قدیمی است که شامل آموزش ذهن برای تمرکز بر لحظه حال است. این می تواند اشکال مختلفی داشته باشد، مانند مراقبه ذهن آگاهی، مراقبه شفقت آمیز، و مراقبه متعالی و غیره. صرف نظر از تکنیک خاص، هدف نهایی مراقبه پرورش وضوح ذهنی، تعادل عاطفی و احساس آرامش درونی است.

اندورفین ها: مواد شیمیایی حس خوب طبیعت

اندورفین ها انتقال دهنده های عصبی تولید شده توسط بدن ما هستند که به عنوان مسکن طبیعی و بالابرنده خلق و خو عمل می کنند. این مواد شیمیایی اغلب به عنوان “هورمون های احساس خوب” شناخته می شوند زیرا می توانند احساس لذت را القا کنند و استرس و ناراحتی را کاهش دهند. اندورفین ها در حین فعالیت های مختلف مانند ورزش، خنده و حتی برخی غذاها ترشح می شوند و به احساس خوشبختی و شادی کمک می کنند.

ارتباط مراقبه و اندورفین

تحقیقات نشان داده است که مدیتیشن تأثیر مستقیمی بر ترشح اندورفین در مغز دارد. در اینجا نحوه کار آن آمده است:

کاهش استرس: مدیتیشن به دلیل مزایای کاهش استرس مشهور است. هنگامی که مدیتیشن می کنیم، بدن ما وارد حالت آرامش می شود که باعث کاهش تولید هورمون های استرس مانند کورتیزول می شود. با کاهش سطح استرس، نیاز بدن به اندورفین برای مقابله با استرس نیز کاهش می یابد.

خلق و خوی تقویت شده: مدیتیشن با بهبود خلق و خو و احساس آرامش مرتبط است. این حالات احساسی مثبت با افزایش تولید اندورفین مرتبط است. همانطور که ما از طریق مدیتیشن بهزیستی عاطفی بیشتری را تجربه می کنیم، بدن ما با ترشح اندورفین بیشتری پاسخ می دهد.

مدیریت درد: اندورفین ها مسکن های طبیعی هستند و مدیتیشن نشان داده است که تحمل درد را افزایش می دهد. تمرین منظم مدیتیشن می تواند منجر به افزایش سطح اندورفین شود که ممکن است به کاهش درد و ناراحتی مزمن کمک کند.

ارتباط ذهن و بدن: مدیتیشن ارتباط ذهن و بدن را تقویت می کند و به افراد این امکان را می دهد تا با احساسات و عواطف فیزیکی خود هماهنگ شوند. این افزایش آگاهی می تواند درک ترشح اندورفین را در طول جلسات مدیتیشن افزایش دهد.

در نتیجه مدیتیشن فقط برای یافتن آرامش درونی نیست. همچنین در مورد استفاده از قدرت بدن خودمان برای ارتقاء رفاه و شادی است. مدیتیشن از طریق توانایی خود در کاهش استرس، بهبود خلق و خو، مدیریت درد، و تقویت ارتباط ذهن و بدن، نقش مهمی در ترشح اندورفین، بالابرنده خلق و خوی طبیعی بدن ایفا می کند. با گنجاندن مدیتیشن در روال روزانه خود، می توانیم از این ارتباط سعادتمندانه بهره ببریم و مزایای فیزیکی و عاطفی زیادی را که ارائه می دهد تجربه کنیم. بنابراین، یک نفس عمیق بکشید، یک مکان آرام پیدا کنید، و سفر خود را به سمت شادتر و سالم‌تر از طریق تمرین مدیتیشن آغاز کنید.

سید مسعود علوی پور

منابع

  1. Kjaer TW, Bertelsen C, Piccini P, Brooks D, Alving J, Lou HC. Increased dopamine tone during meditation-induced change of consciousness. Brain Res Cogn Brain Res. 2002;13(2):255-259.
  2. Zeidan F, Johnson SK, Gordon NS, Goolkasian P. Effects of brief and sham mindfulness meditation on mood and cardiovascular variables. J Altern Complement Med. 2010;16(8):867-873.
  3. Lindahl JR, Fisher NE, Cooper DJ, Rosen RK, Britton WB. The varieties of contemplative experience: A mixed-methods study of meditation-related challenges in Western Buddhists. PLoS ONE. 2017;12(5):e0176239.

کاوشی در قدرت مراقبه و تأثیر بر آمیگدال در ترس و اضطراب

این روزها و در هرج و مرج شلوغ زندگی مدرن امروزی، یافتن لحظاتی از آرامش می تواند مانند یک کالای تجملی کمیاب باشد. با این حال، در میان سر و صدا و حواس‌پرتی، تمریناتی وجود دارد که راهی برای آرامش درونی و انعطاف‌پذیری عاطفی ارائه می‌دهد: مراقبه و مدیتیشن.

فراتر از اثرات آرام بخش، مشخص شده است که مدیتیشن تأثیر عمیقی بر مغز دارد، به ویژه در مناطق مرتبط با ترس و اضطراب، مانند آمیگدال. در این کاوش، ما به رابطه پیچیده بین مراقبه، آمیگدال و مدیریت ترس و اضطراب می پردازیم.

آشنایی با آمیگدال:

آمیگدال که در قلب سیستم لیمبیک مغز واقع شده است، یک عنصر کلیدی در فرآیند پردازش احساسات می‌باشد و بیشتر در مورد ترس و اضطراب فعالیت دارد. این ساختار که شکلی مشابه به بادام دارد، در تشخیص تهدیدات نقش حیاتی ایفا کرده و به سرعت به خطرات درک شده واکنش نشان می‌دهد، و باعث فعال شدن واکنش‌های استرسی در بدن می‌شود.

در مواجهه با خطر، آمیگدال فرایند پاسخ فیزیولوژیکی و روان‌شناختی را فعال می‌کند که شامل ترشح هورمون‌های استرسی چون کورتیزول و آدرنالین است. این واکنش‌ها برای مقابله با تهدیدات لحظه‌ای مفید هستند اما فعالیت مداوم و طولانی مدت آمیگدال می‌تواند به تشدید ترس و اضطراب منجر شود و زمینه‌ساز بروز اختلالات متعدد سلامت روانی گردد. این وضعیت می‌تواند بر عملکرد روزانه فرد و توانایی‌های او برای مواجهه با فشارهای عادی زندگی تأثیر بگذارد و به کاهش کیفیت زندگی منجر شود.

مراقبه و آمیگدال:

تحقیقات اخیر افزایش قدرت مراقبه را در تغییر دادن واکنش مغز به ترس و اضطراب نشان داده است، که تأثیرات عمیقی بر سلامت روانی ایجاد می‌کند. بخصوص، تاثیر قابل توجهی بر آمیگدالا دارد، که نقش کلیدی در پردازش احساسات دارد. این تغییرات می‌توانند به بهبود معنادار در مدیریت احساسات و کاهش سطوح استرس و اضطراب منجر شوند. به این ترتیب، مراقبه می‌تواند به عنوان یک ابزار قدرتمند برای تقویت آرامش و تحکیم تعادل عاطفی در نظر گرفته شود، که از این طریق به فرد کمک می‌کند تا با چالش‌های زندگی بهتر کنار بیاید.

1. فعال سازی آمیگدال:

مطالعاتی که از تکنیک‌های تصویربرداری عصبی، مانند تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) استفاده می‌کنند، بینش‌هایی را در مورد اثرات مدیتیشن بر آمیگدال ارائه کرده‌اند. تحقیقات نشان داده است که افرادی که تجربه مدیتیشن گسترده ای دارند، در طول کارهایی که برای برانگیختن ترس یا استرس طراحی شده اند، فعالیت کمتری در آمیگدال نشان می دهند [1].

در مطالعه ای که توسط Taren و همکاران انجام شد. (2015)، شرکت‌کنندگانی که تحت برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی (MBSR) قرار گرفتند، واکنش آمیگدال به محرک‌های هیجانی منفی در مقایسه با گروه کنترل کاهش یافت. این کاهش در فعالیت آمیگدال با بهبود در سطوح اضطراب گزارش شده خود همراه بود [2].

2. تغییرات ساختاری:

علاوه بر این، مدیتیشن با تغییراتی در ساختار آمیگدال مرتبط است. مشخص شده است که تمرین کنندگان طولانی مدت مدیتیشن دارای تراکم ماده خاکستری بیشتری در آمیگدال هستند که نشان دهنده تغییرات نوروپلاستیک بالقوه مرتبط با تمرین مراقبه است [3].

هلزل و همکاران (2010) یک مطالعه تصادفی کنترل شده را انجام داد که اثرات مدیتیشن ذهن آگاهی را بر ساختار مغز بررسی کرد. آنها دریافتند که شرکت کنندگانی که تحت یک برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی هشت هفته ای قرار گرفتند، تراکم ماده خاکستری را در هیپوکامپ چپ، ناحیه ای که در تنظیم احساسات دخیل است، و تراکم ماده خاکستری در آمیگدال را کاهش دادند [4].

3. تنظیم عاطفی:

یکی از اثرات قابل توجه مدیتیشن بر آمیگدال، تقویت قابلیت تنظیم هیجانی است. این فرایند به واسطه مراقبه ذهن آگاهی صورت می‌گیرد، جایی که افراد می‌آموزند چگونه به صورت آگاهانه و بدون داوری، افکار و احساسات خود را نظاره کنند.

این تمرین به آن‌ها کمک می‌کند تا در برابر شرایط ناخوشایند، آرامش خود را حفظ کنند و در نهایت به یک فضای ذهنی متعادل و مدیریت شده دست یابند. با توسعه این توانایی‌ها، فرد قادر است تجربیات منفی را با استقامت بیشتری مواجهه کند و از پیامدهای استرس‌زا به طور مؤثری دوری جوید. همچنین، این تمرین‌ها به تقویت حافظه و تمرکز ذهنی کمک کرده و زمینه‌ساز سلامت روانی و فیزیکی می‌شوند.

مدیتیشن با تقویت آگاهی و پذیرش بیشتر تجربیات درونی خود، به تضعیف چنگال ترس و اضطراب کمک می کند و واکنش آمیگدال به محرک های عاطفی را کاهش می دهد [5].

دیویدسون و همکاران (2003) تأثیر مدیتیشن بر پردازش هیجانی را با استفاده از fMRI بررسی کرد. آنها دریافتند که مدیتیشن‌گران با تجربه در پاسخ به محرک‌های عاطفی در مقایسه با افرادی که مراقبه نیستند، کاهش فعال آمیگدال را نشان می‌دهند، که نشان‌دهنده افزایش توانایی‌های تنظیم هیجان است [6].

پیامدهای بالینی:

تأثیر مدیتیشن بر آمیگدال پیامدهای مهمی برای مدیریت اختلالات مربوط به ترس و اضطراب دارد. مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی، که شامل شیوه‌های مدیتیشن می‌شوند، به عنوان درمان‌های مؤثری برای شرایطی مانند اختلال اضطراب فراگیر، اختلال استرس پس از سانحه و اختلال اضطراب اجتماعی امیدوارکننده هستند [7].

درمان‌های مبتنی بر مدیتیشن با متمرکز شدن بر مدارهای عصبی کلیدی که در تجربه ترس و اضطراب دخیل هستند، یک رویکرد کامل به بهبود سلامت روانی فراهم می‌آورند.

این شیوه‌ها با تقویت توانایی‌های ذهنی، به افراد کمک می‌کنند تا بر چالش‌های روان‌شناختی غلبه کنند و در نتیجه، انعطاف‌پذیری درونی و سلامت عاطفی خود را ارتقاء بخشند.

تحقیقات نشان داده‌اند که این شیوه‌ها می‌توانند نقش مهمی در کاهش علائم مرتبط با اضطراب و افزایش تاب‌آوری در برابر استرس‌های روزمره داشته باشند. از این رو، مدیتیشن به عنوان یک ابزار قدرتمند در بهبود کیفیت زندگی مورد توجه قرار گرفته است.

کاربردهای عملی:

گنجاندن مراقبه در زندگی روزمره می تواند سفری دگرگون کننده به سمت تعادل عاطفی و انعطاف پذیری بیشتر باشد. در اینجا چند نکته عملی برای ادغام مراقبه در روال خود آورده شده است:

برای شروع کار با مراقبه، پیشنهاد می‌شود با جلسات کوتاه آغاز کنید و به تدریج مدت زمان جلسات خود را افزایش دهید تا راحتی بیشتری در این فرایند حاصل کنید. حتی چند دقیقه مراقبه روزانه می‌تواند به مرور زمان تأثیرات مثبتی در زندگی شما داشته باشد. در مرحله بعد، با کاوش در تکنیک‌های مختلف مانند تمرکز حواس، محبت کردن و آگاهی از نفس، به دنبال روشی باشید که با شما سازگار است. یادگیری و تجربه‌کردن روش‌های متفاوت می‌تواند به شما کمک کند تا رویکردی مناسب برای خود پیدا کنید.

ثبات در مراقبه نیز بسیار مهم است. ایجاد یک برنامه منظم برای مراقبه، مانند تعیین زمان مشخصی در هر روز و تهیه مکانی آرام برای انجام آن، می‌تواند به توسعه عادت‌های مفید کمک کند. همچنین، در هنگام مراقبه به خود اجازه دهید تا با ذهنی باز و بدون قضاوت به تجربه افکار و احساسات مختلف بپردازید. این امر به شما امکان می‌دهد تا از هر لحظه به عنوان فرصتی برای رشد و پیشرفت استفاده کنید.

با تمرین و مداومت، مراقبه می‌تواند به یکی از ابزارهای قدرتمند برای بهبود کیفیت زندگی و کاهش استرس و اضطراب تبدیل شود. این فرآیند نه تنها به تقویت آرامش و شادابی شما کمک می‌کند، بلکه به شما اجازه می‌دهد تا با شناخت بهتری از خود و دنیای اطراف، زندگی پربارتری داشته باشید.

در زندگی پرتلاطم مدرن، مراقبه به ما کمک می‌کند که نور امیدی در دل آشوب‌ها بیابیم. این فرایند با ایجاد هماهنگی بین ذهن و بدن، به ما امکان می‌دهد تا با مهربانی و انعطاف، احساساتی مانند ترس و اضطراب را مدیریت کنیم. مراقبه، با تأثیرات قابل توجه خود بر آمیگدال، مسیری برای کشف درون و تغییرات شخصی فراهم می‌آورد.

با مراقبه و پرورش ذهن آگاهی و شفقت، درهای جدیدی به روی آرامش، حضور معنادار و زندگی هدفمند باز می‌شود. این تمرین به ما کمک می‌کند تا در هر شرایطی خودمان را بازیابیم و به مرور زمان، تسلط بیشتری بر احساسات خود داشته باشیم.

مزایای مراقبه تنها به این موارد منتهی نمی شود، بلکه مراقبه می‌تواند محیط‌های کاری و خانوادگی ما را نیز بهبود بخشد، چرا که توانایی ما در مقابله با استرس‌های روزمره را افزایش می‌دهد و موجب می‌شود که با دیدی بازتر و آرام‌تر به موقعیت‌های چالش‌برانگیز نگاه کنیم.

سید مسعود علوی پور

منابع

  1. Taren AA, Gianaros PJ, Greco CM, et al. Mindfulness meditation training alters stress-related amygdala resting state functional connectivity: A randomized controlled trial. Social Cognitive and Affective Neuroscience. 2015;10(12):1758-1768. doi:10.1093/scan/nsv066
  2. Hölzel BK, Carmody J, Vangel M, et al. Mindfulness practice leads to increases in regional brain gray matter density. Psychiatry Research: Neuroimaging. 2011;191(1):36-43. doi:10.1016/j.pscychresns.2010.08.006
  3. Hölzel BK, Carmody J, Evans KC, et al. Stress reduction correlates with structural changes in the amygdala. Social Cognitive and Affective Neuroscience. 2010;5(1):11-17. doi:10.1093/scan/nsp034
  4. Davidson RJ, Kabat-Zinn J, Schumacher J, et al. Alterations in brain and immune function produced by mindfulness meditation. Psychosomatic Medicine. 2003;65(4):564-570. doi:10.1097/01.PSY.0000077505.67574.E3
  5. Goldin PR, Gross JJ. Effects of mindfulness-based stress reduction (MBSR) on emotion regulation in social anxiety disorder. Emotion. 2010 Dec;10(1):83.
  6. Luders E, Toga AW, Lepore N, Gaser C. The underlying anatomical correlates of long-term meditation: Larger hippocampal and frontal volumes of gray matter. Neuroimage. 2009 Jan 15;45(3):672-8.
  7. Hofmann SG, Sawyer AT, Witt AA, Oh D. The effect of mindfulness-based therapy on anxiety and depression: A meta-analytic review. Journal of consulting and clinical psychology. 2010 Apr;78(2):169.

اثر متیو چیست

اثر متیو چیست ؟

در عصری که زندگی ما به شدت تحت تأثیر پدیده‌های اجتماعی قرار دارد، مفهومی “اثر متیو” به عنوان یک مفهوم اجتماعی و روانشناختی به چشم می‌خورد که نه تنها بر دیدگاه‌های ما نسبت به موفقیت و شکست تأثیر می‌گذارد، بلکه به شکل چشمگیری روی فرصت‌هایی که در اختیار ما قرار می‌گیرد نیز تأثیر می‌گذارد. این قانون بر اساس یک اصل مذهبی ساده شکل گرفته است. در انجیل متی (نام اثر متیو از نام متی، از حواریون حضرت عیسی گرفته شده است) بیان می‌کند: “هر کس دارد، بیشتر خواهد داشت و از کسی که ندارد، حتی آنچه که دارد نیز خواهند گرفت.”

اثر متیو چیست ؟

در سال 1968، یک محقق به نام رابرت مرتون یک نظریه جدید معرفی کرد که آن را “اثر متیو” نامگذاری کرد. این نظریه از بررسی‌هایی پدید آمد که مرتون در مورد چگونگی پخش و انتشار دانش در جوامع علمی مختلف انجام داده بود. مرتون متوجه شد که اگر دانشمندی از قبل معروف باشد، مردم بیشتر می‌پسندند که نام او در پژوهش‌های جدید آورده شود، حتی اگر او کار زیادی در آن پژوهش انجام نداده باشد و به عنوان عضو کوچکی از تیم پژوهش باشد. این یک نوع نابرابری در دنیای علمی به حساب می‌آید.

مرتون این موضوع را با نام “اثر متیو” شناخت. او می‌گفت این اثر باعث می‌شود که دانشمندانی که از قبل معروف هستند، به راحتی اعتبار بیشتری پیدا کنند. مثلا اگر دو دانشمند کار مشابهی انجام دهند، دانشمند معروف‌تر احتمالاً امتیاز بیشتری دریافت می‌کند. برای مثال، در مواردی که یک گروه از محققان روی یک پروژه کار می‌کنند، معمولاً محقق با تجربه‌تر جایزه را دریافت می‌کند، حتی اگر کار اصلی توسط دیگران انجام شده باشد.

– جایزه نوبل شیمی در سال 2000 نمونه‌ای آشکار از اثر متیو بود. در این سال جایزه نوبل به دانشمندی داده شد که روی پلیمرهای هادی کار کرده بود. در صورتی که قبل از این دانشمند مشهور، دانشمندان دیگری، حتی به صورت ژرف‌تر روی این مسئله کار کرده بودند.

او همچنین تاکید کرد که “اثر متیو” فقط مربوط به شهرت ساده نیست. این اثر می‌تواند تأثیر گسترده‌ای بر روی جوامع داشته باشد و نقش مهمی در تصمیم‌گیری‌های اجتماعی ایفا کند. به عنوان مثال، او به عدم تناسبی اشاره کرد که در مورد توجه قرار گرفتن مقالات نوشته شده توسط دانشمندان معروف نسبت به آن‌هایی که توسط نویسندگان ناشناس نوشته شده‌اند، وجود دارد. او معتقد بود که این موضوع می‌تواند باعث افزایش اعتماد به نفس دانشمندان شود و به آن‌ها اجازه دهد که به تحقیق در موضوعات پیچیده‌تر و چالش بر انگیز تر بپردازند.

اهمیت بررسی اثر متیو

بررسی دقیق اثر متیو به ما این امکان را می‌دهد که فهمی عمیق‌تر نسبت به نحوه توزیع نابرابر فرصت‌ها و منابع در جوامع مختلف پیدا کنیم. این مفهوم می‌تواند راه‌گشایی باشد برای طراحی راه‌حل‌هایی به منظور ایجاد یک جامعه عادلانه‌تر و دموکراتیک‌تر. درک این موضوع می‌تواند ما را قادر سازد که به سمت ایجاد یک جامعه‌ای حرکت کنیم که در آن همه افراد فرصت‌های متناسب با توانایی‌ها و سخت کوشی‌های خود داشته باشند.

بخش اول: اثر متیو در محیط تحصیلی

نابرابری‌های اجتماعی و تحصیلی

در دنیایی که در آن زندگی می کنیم، افراد با سرمایه‌های مختلف به دنیا می‌آیند، اثر متیو به عنوان یک پدیده ناگریز مطرح می‌شود. این اثر بیان‌گر این است که افرادی که از ابتدا دارای منابع بیشتری هستند، به ندرت در موقعیت‌های بهتری قرار می‌گیرند و بیشتر موفق می‌شوند. در محیط تحصیلی، این مسئله می‌تواند از طریق تفاوت‌های در دسترسی به منابع آموزشی، معلمان با تجربه بیشتر و مدارس با امکانات بهتر ابراز شود.

این اثر می‌تواند موجب ایجاد یک دایره مشارکتی شود که در آن دانش‌آموزانی که از برخوردهای مثبت بیشتری بهره‌مند می‌شوند، بیشتر انگیزه پیدا می‌کنند و در نتیجه، عملکرد بهتری دارند. به عنوان مثال، یک دانش‌آموزی که در یک مدرسه با امکانات خوب تحصیل می‌کند می‌تواند به فرصت‌های بیشتری برای یادگیری و رشد دست پیدا کند.

راه‌های مبارزه با نابرابری‌های تحصیلی

برای مقابله با این نابرابری‌ها و ایجاد یک محیط عادلانه‌تر، باید به فکر راه‌حل‌های جدیدی بود. یکی از این راه‌حل‌ها می‌تواند ایجاد فرصت‌های بیشتر برای دسترسی به منابع آموزشی با کیفیت باشد. برای مثال، دولت می‌تواند برنامه‌هایی را طراحی کند که از طریق آن به دانش‌آموزان کم‌برخوردار به منابع آموزشی بهتر دسترسی پیدا کنند.

در کنار این تلاش‌ها، باید معلم‌ها نیز به این موضوع آموزش داده شوند که چطور می‌توانند از تأثیرات منفی اثر متیو جلوگیری کنند. این می‌تواند شامل آموزش‌هایی باشد که به معلم‌ها کمک کند تا از سوگیری‌های شناختی خود آگاه شوند و به تمام دانش‌آموزان فرصت‌های برابری برای موفقیت ارائه دهند.

بخش دوم: اثر متیو در محیط کار

ترفیع و پیشرفت حرفه‌ای

محیط کار یک زمینه دیگر است که اثر متیو به شکل قابل توجهی حاکم است. افرادی که در ابتدای کاری‌شان موفقیت‌های بیشتری کسب کنند، معمولاً موارد بیشتری برای پیشرفت و ترفیع پیدا می‌کنند. این افراد ممکن است به دلیل داشتن رزومه‌های قوی‌تر، امکانات بیشتری برای یادگیری و رشد داشته باشند، که این موارد به نوبه خود موجب افزایش فرصت‌های بیشتر موفقیت می‌شود.

این اثر می‌تواند به یک دایره ورود کند که در آن موفقیت‌های اولیه به موفقیت‌های بیشتری منجر می‌شود، و این گردش موجب می‌شود که فرد بتواند از فرصت‌های بیشتری بهره‌مند شود.

راه‌های مبارزه با اثر متیو در محیط کار

برای مقابله با اثر متیو در محیط کار، می‌توان از راه‌حل‌های مختلفی استفاده کرد. یکی از این راه‌حل‌ها ایجاد فرصت‌های برابر برای تمام کارمندان است. این می‌تواند به وسیله ارتقاء فرهنگ سازمانی انجام شود که تاکید بیشتری بر برابری فرصت‌ها دارد.

همچنین می‌توان از آموزش‌هایی برای کارمندان بهره برد تا آن‌ها را برای اجتناب از سوگیری‌های شناختی و تأثیرات اثر متیو آماده کنند. برای مثال، کارگاه‌های آموزشی می‌تواند به کارمندان کمک کند تا به بهبود مهارت‌های خود پرداخته و افزایش یابند.

بخش سوم: اثر متیو در روابط اجتماعی

اثر هاله و ارتباط آن با اثر متیو

در روابط اجتماعی، اثر هاله و اثر متیو دو پدیده‌ای هستند که به صورت متقابل بر یکدیگر اثر می‌گذارند. اثر هاله به این معناست که ما بر اساس یک ویژگی یا خصوصیت معین یک فرد، سایر ویژگی‌ها یا خصوصیات او را قضاوت می‌کنیم. به عنوان مثال، فرض کنید فردی به دلیل اینکه خوش‌تیپ و خوش قیافه است، به همین دلیل، ما فرض کنیم که هوشمند و موفق نیز هست.

با توجه به این اثر، افرادی که بخاطر برخورداری از امکانات اولیه در زندگی یا در یک رابطه موفق بوده‌اند، ممکن است بتوانند این موفقیت را به دیگر زمینه‌ها هم منتقل کنند. این اثر می‌تواند به ایجاد یک دایره مثبت از موفقیت‌ها منجر شود که در آن موفقیت‌های اولیه، موجب جلب موفقیت‌های بیشتر می‌شود.

راه‌های مبارزه با اثر متیو در روابط اجتماعی

برای مبارزه با اثر متیو در زمینه روابط اجتماعی، اولین گام آگاهی از وجود این اثر و نحوه کارکرد آن است. می‌توانیم با افزایش آگاهی خود از این اثرات ناخودآگاه، به دنبال روابط سالم‌تر و عادلانه‌تر با دیگران باشیم.

یکی دیگر از راه‌ها این است که تلاش کنیم به طور عمیق‌تری به دیگران نگاه کنیم و به جای اینکه به سرعت قضاوت کنیم، وقت بگذاریم تا بیشتر بشناسیم آن‌ها را. مثلاً می‌توانیم در مکالمات خود با دیگران به تجارب و داستان‌های آن‌ها توجه کنیم و از سوالات باز برای فهم بهتر استفاده کنیم.

بخش چهارم: تأثیر اثر متیو بر روان‌شناسی افراد

در جامعه‌ای که اثر متیو فراگیر است، افرادی که با موفقیت‌های اولیه مواجه می‌شوند، ممکن است یک دوره مثبت را تجربه کنند که در آن موفقیت به موفقیت دیگر منجر می‌شود. از طرف دیگر، افرادی که با شکست‌های اولیه مواجه شده‌اند، ممکن است وارد یک دوره منفی شوند که در آن شکست به شکست دیگر منجر می‌شود.

آثار مثبت اثر متیو

این دوره‌های مثبت و منفی می‌توانند تأثیر عمیقی بر سلامت روانی افراد داشته باشند. به عنوان مثال، افرادی که در دوره مثبت قرار دارند، ممکن است دارای اعتماد به نفس بیشتری باشند و احساس خوشبختی بیشتری داشته باشند. این افراد ممکن است تحت تاثیر اثر متیو و در چرخه مثبت این اثر به دستاوردهای زیر برسند.

افزایش اعتماد به نفس با مدیریت اثر متیو

برای مدیریت اثر متیو به نحوی که به افزایش اعتماد به نفس کمک کند، می‌توانیم به فرد کمک کنیم تا به موفقیت‌های کوچک خود توجه کند و آن‌ها را بزرگ کند. به عنوان مثال، اگر فردی در یک پروژه کوچک موفق شود، می‌تواند این موفقیت را به‌عنوان یک قدم مثبت به سمت موفقیت‌های بزرگتر ببیند.

علاوه بر این، می‌توانیم به فرد کمک کنیم تا یاد بگیرد چگونه با شکست‌ها به‌طور سالم برخورد کند و از آن‌ها به‌عنوان فرصتی برای یادگیری و رشد استفاده کند. به این ترتیب، او می‌تواند یاد بگیرد چگونه از اثر متیو به نفع خود استفاده کند به جای اینکه توسط آن سرکوب شود.

تأمل در تجربیات گذشته و اثر متیو

تجربیات گذشته هر فردی می‌تواند نقش مهمی در شکل‌دهی به نگرش فرد نسبت به خود و دیگران ایفا کند. به عنوان مثال، افرادی که در کودکی با محبت و مهربانی بزرگ شده‌اند، ممکن است در زندگی بزرگسالی نیز اعتماد به نفس بیشتری داشته باشند.

ایجاد هدف و اثر متیو

ایجاد هدف‌های معقول و قابل دستیابی می‌تواند به فرد کمک کند تا از دوره منفی اثر متیو خارج شود. به عنوان مثال، فرد می‌تواند با تعیین هدف‌های کوچک و قابل دستیابی، به تدریج به موفقیت‌های بزرگتر برسد و این به نوبه خود می‌تواند منجر به افزایش اعتماد به نفس شود.

توسعه دانش شناختی و اثر متیو

توسعه دانش شناختی یکی از مهم‌ترین عوامل در مدیریت اثر متیو است. افراد با یادگیری مهارت‌های مختلف می‌توانند تأثیرات منفی این اثر را به حداقل برسانند. برای مثال، یادگیری مهارت‌های مدیریت زمان، تصمیم‌گیری مدبرانه و تفکر انتقادی می‌تواند به افراد کمک کند تا بتوانند به طور موثرتر با چالش‌های زندگی مواجه شوند و به موفقیت‌های بیشتری دست یابند.

رویکرد مثبت به زندگی و اثر متیو

داشتن یک نگرش مثبت به زندگی می‌تواند به فرد کمک کند تا از دوران‌های سخت بگذرد و موفقیت‌های بیشتری کسب کند. افراد با نگرش مثبت تر به زندگی می‌توانند بهتر با مشکلات مواجه شوند و راه‌های موثرتری برای حل مشکلات پیدا کنند. به عنوان مثال، فردی با نگرش مثبت ممکن است پس از یک شکست، فرصت‌های جدیدی را جستجو کند به جای اینکه درگیر ناامیدی و دلسردی شود.

اثر متیو و توسعه فردی

توسعه فردی نیز یکی از عوامل مؤثر در مدیریت اثر متیو محسوب می‌شود. افراد باید به توسعه مهارت‌های خود بپردازند تا بتوانند به موفقیت‌های بیشتری دست یابند. به عنوان مثال، یادگیری یک زبان جدید یا اکتساب مهارت‌های جدید می‌تواند به فرد کمک کند تا فرصت‌های جدیدتری در زندگی پیدا کند و به موفقیت‌های بیشتری دست یابد.

بررسی تأثیرات اجتماعی اثر متیو

در نهایت، می‌توانیم به بررسی تأثیرات اجتماعی اثر متیو بپردازیم. این اثر می‌تواند تأثیر عمیقی بر روابط اجتماعی افراد داشته باشد. افرادی که توانایی مدیریت این اثر را دارند، می‌توانند روابط بهتر و موفق‌تری با دیگران برقرار کنند. به عنوان مثال، فهمیدن چگونگی کار کردن با افراد مختلف و پذیرش دیدگاه‌های متفاوت می‌تواند به ایجاد روابط اجتماعی مثبت‌تر کمک کند.

افرادی که در محیط‌هایی با امکانات بیشتر قرار می‌گیرند، می‌توانند مهارت‌های اجتماعی بهتری توسعه دهند. به عنوان مثال، دانش‌آموزی که فرصت دارد در کلاس‌های گروهی شرکت کند، مهارت‌های اجتماعی بهتری پیدا می‌کند.

تأثیر اثر متیو بر خلاقیت و نوآوری

یکی از جنبه‌های مهمی که می‌توان اثر متیو را در آن مشاهده کرد، افزایش خلاقیت و نوآوری است. افرادی که در محیط‌هایی با بیشترین منابع و امکانات قرار دارند، می‌توانند خلاقیت بیشتری اعمال کنند و به نوآوری‌های بزرگ‌تری دست یابند. به عنوان مثال، دانش‌آموزی که دسترسی به امکانات آموزشی بیشتری دارد، می‌تواند پروژه‌های خلاقانه‌تری ارائه دهد.

اثر متیو و انگیزش فردی

انگیزش فردی نیز تحت تأثیر اثر متیو قرار می‌گیرد. افرادی که با موفقیت‌های اولیه روبه‌رو شدند، معمولاً انگیزش بیشتری برای ادامه مسیر خود دارند. مثلاً فردی که در دوران کودکی تحصیلات خوبی داشته است، انگیزه بیشتری برای پیشرفت در زندگی د

اثر متیو و کاهش استرس

یکی از جنبه‌های مثبت اثر متیو، کاهش سطح استرس در افرادی است که با موفقیت‌های اولیه مواجه می‌شوند. این افراد به دلیل داشتن منابع بیشتر و فرصت‌های بیشتر، اغلب دچار سطح کمتری از استرس می‌شوند. برای مثال، فردی که فرصت دارد در یک شغل خوب کار کند، اغلب کمتر از فشارهای مالی رنج می‌برد.

اثر متیو بر تصمیم‌گیری‌های افراد

تصمیم‌گیری نیز یکی از جنبه‌های مهم روان‌شناسی افراد است که تحت تأثیر اثر متیو قرار می‌گیرد. افرادی که تجربه موفقیت داشته‌اند، معمولاً دارای توانایی بهتری در تصمیم‌گیری هستند. مثلاً کسی که تجربه‌های موفقیت‌آمیز زیادی داشته است، می‌تواند با اعتماد به نفس بیشتری تصمیم‌های مهم زندگی را بگیرد.

آثار منفی اثر متیو

از سوی دیگر تاثیر منفی این اثر و ایجاد چرخه منفی می تواند باعث تاثیرات زنجیره ای از آثار منفی در فرد گردد که می توان به موارد زیر اشاره کرد.

افزایش استرس و اضطراب

در جهانی که اثر متیو حکمفرما است، افرادی که از منابع محدودی برخوردار هستند ممکن است سطح استرس و اضطراب بسیار بالایی تجربه کنند. آن‌ها ممکن است دائماً در حال نگرانی باشند که چگونه می‌توانند به فرصت‌های بیشتری دست پیدا کنند و همچنین ممکن است ترس از از دست دادن آن‌چه دارند را تجربه کنند. این اضطراب می‌تواند به حدی برسد که افراد نتوانند به طور کامل از زندگی‌شان لذت ببرند و همواره در حال نگرانی از آینده باشند.

افزایش نارضایتی از خود

افرادی که در معرض تاثیرات منفی اثر متیو قرار گرفته‌اند ممکن است نارضایتی زیادی از خود داشته باشند. این نارضایتی ممکن است به دلیل تجربه ناکامی‌های متوالی و دیدن موفقیت‌های دیگران باشد. این حس نارضایتی ممکن است باعث شود که افراد احساس کنند ارزش کمتری دارند و این امر می‌تواند به افزایش افسردگی و کاهش عزت نفس منجر شود که همین باعث می شود فرد در زنجیره نارضایتی و آثار منفی حاصل از آن به دام بیفتد.

کاهش اعتماد به نفس

اثر متیو می‌تواند به کاهش چشم‌گیر اعتماد به نفس در افراد منجر شود. این کاهش ممکن است به دلیل مقایسه خود با دیگران که به نظر موفق‌تر هستند یا دارای منابع بیشتری هستند باشد. این امر می‌تواند باعث کاهش انگیزه و آرزوهای شخصی شود و فرد را در یک چرخه ناامیدی و کاهش تلاش‌های شخصی گرفتار کرده و توانمندی های افراد را تحت شعاع خود قرار دهد.

کاهش امید به آینده

افرادی که به دلیل اثر متیو با محدودیت‌های زیادی روبرو هستند، ممکن است امید کمتری به آینده داشته باشند. آن‌ها ممکن است احساس کنند که فرصت‌های کمتری برای پیشرفت و بهبود زندگی دارند. این کمبود امید می‌تواند باعث کاهش انگیزه برای تلاش و کوشش در راستای اهداف شخصی شود.

نتیجه گیری

بدون شک اثر متیو به عنوان یک پدیده اجتماعی و روان‌شناسی می‌تواند تأثیرات مثبت اندک و یا تاثیرات منفی گسترده‌ای بر جامعه داشته باشد. در این بخش به بررسی تأثیرات این اثر بر اقتصاد و به ویژه ایجاد شکاف طبقاتی می‌پردازیم.

مفهوم اثر متیو، در حوزه اقتصاد نیز به خوبی مشهود است. افرادی که از دارایی‌های بیشتری برخوردارند، توانایی دسترسی به منابع و فرصت‌های بیشتری دارند. این موضوع باعث می‌شود که طبقه پولدار به مرور زمان دارایی‌های بیشتری جمع‌آوری کند، در حالی که طبقات کم‌برخوردار نه تنها فرصت افزایش دارایی‌های خود را ندارند بلکه گاهاً مواجه با کاهش دارایی‌ها هستند. این امر موجب ایجاد یک شکاف عمیق بین طبقات مختلف جامعه می‌شود که عدم انصاف اجتماعی را به همراه دارد.

با توجه به اینکه اثر متیو موجب می‌شود تا افراد ثروتمند بتوانند منابع بیشتری را در اختیار داشته باشند، این افراد توانایی دسترسی به تسهیلات و فرصت‌های اقتصادی بیشتری نیز خواهند داشت. نتیجه این امر، ایجاد یک دوره موارد بی‌عدالتی است که در آن افراد کم‌دار توانایی رقابت با افراد ثروتمند را ندارند و بنابراین فرصت‌های کمتری برای پیشرفت اقتصادی دارند.

این اثر همچنین می‌تواند منجر به افزایش فقر نسبی شود. فقر نسبی به این معنا است که افرادی چون دارایی‌های کمتری دارند نسبت به دیگران، حس فقر می‌کنند، حتی اگر به نیازهای اساسی خود پاسخ دهند. این موضوع باعث می‌شود که افراد احساس ناراحتی و ناکامی کنند که می‌تواند به نوبه خود تأثیرات منفی روانی داشته باشد.

با وجود این اثر، افراد ثروتمند می‌توانند به تربیت و آموزش بهتری برای فرزندان خود دست یابند، که این امر به نوبه خود می‌تواند تفاوت‌های بزرگی در فرصت‌های آینده ایجاد کند. این تفاوت‌ها نه تنها در زمینه تحصیلات بلکه در تمام جوانب زندگی، از جمله فرصت‌های شغلی و اقتصادی، مشهود خواهد بود.

با وجود تمام این چالش‌ها، می‌توان با اتخاذ برخی راهکارها موثر به مقابله با اثرات منفی اثر متیو پرداخت. ایجاد فرصت‌های برابر برای همه افراد جامعه، توسعه سیاست‌های اقتصادی عادلانه و پشتیبانی از افراد کم‌ برخوردار از جمله راهکارهایی است که می‌توان به ویژه در زمینه اقتصاد به کار گرفت تا تأثیرات منفی این اثر کاهش یابد. همچنین با پرهیز از قومیت گرایی و آشنایی با انواع خطاهای شناختی می توان اثرات روانشناختی این اثر را تا حد زیادی کمرنگ کرد.

سید مسعود علوی پور

پدیده بادرماینهوف چیست

پدیده بادرماینهوف چیست و چگونه ما را دچار خطا می کند؟

پدیده بادرماینهوف چیست و چگونه ما را دچار خطا می کند؟ در دنیای پرسرعت و پیچیده‌ی امروز، ما هر لحظه با دسته‌ها از اطلاعات مواجه هستیم. این اطلاعات می‌توانند از موضوعات مختلفی باشند که برخی از آن‌ها برایمان جدید هستند. گاهی اوقات پس از آشنایی با یک مفهوم یا کلمه جدید، به نظر می‌آید که ناگهان همه‌جا با آن روبرو می‌شویم. این پدیده‌ به نام «پدیده بادرماینهوف یا سوگیری شناختی بادرماینهوف» شناخته می‌شود،

پدیده بادرماینهوف چیست ؟

تاریخچه نامگذاری

نام این پدیده از گروه تروریستی آلمانی «بادرماینهوف» گرفته شده است. در دهه‌ی ۷۰ میلادی، این گروه در اخبار و رسانه‌ها بسیار مطرح بود و بسیاری از افراد احساس می‌کردند که ناگهان نام این گروه در همه‌جا شنیده می‌شود. این احساس «دیدن چیزی در همه‌جا» منجر به نامگذاری این پدیده شد. این نامگذاری نشان‌دهنده‌ی این است که چگونه یک اتفاق ساده می‌تواند منجر به تشکیل یک مفهوم علمی شود و به ما کمک کند تا پدیده‌های مختلف روانشناختی را بهتر درک کنیم.

مفهوم علمی

سوگیری شناختی بادرماینهوف یکی از خطاهای شناختی است که در آن فرد پس از آشنایی با یک مفهوم یا کلمه‌ی جدید، آن را بیش از پیش مشاهده می‌کند. این پدیده نشان‌دهنده‌ی این است که چگونه مغز ما ممکن است اطلاعات جدید را به گونه‌ای فراگیر کند که به نظر می‌آید این اطلاعات در همه‌جا حضور دارند. این پدیده می‌تواند به ما کمک کند تا بفهمیم چرا گاهی اوقات احساس می‌کنیم که با یک موضوع یا کلمه جدید بارها و بارها روبرو می‌شویم، حتی اگر قبلاً به آن توجه نکرده باشیم.

مثال‌های کاربردی در زندگی روزمره

خرید

وقتی به فکر خرید یک کالای جدید می‌افکنیم، ناخودآگاه به دنبال آن در همه‌جا می‌گردیم و احتمالاً آن را بیشتر مشاهده می‌کنیم. این موقعیت می‌تواند نمونه‌ای از سوگیری شناختی بادرماینهوف باشد. این پدیده به ما نشان می‌دهد که چگونه خطاهای شناختی دیگر مانند سوگیری تایید (confirmation bias)  نیز می‌توانند در این موقعیت‌ها اثرگذار باشند و ما را به سمت انتخاب‌هایی هدایت کنند که قبلاً در ذهنمان بوده‌اند.

در محیط کار

در محیط کار نیز می‌توانیم شاهد این پدیده باشیم. به عنوان مثال، وقتی یک استراتژی یا اصطلاح جدید یاد می‌گیریم، ممکن است آن را در جلسات مختلف و گفتگوهای روزمره بیشتر بشنویم. این موضوع می‌تواند نشان‌دهنده‌ی این باشد که چگونه مغز ما به دنبال الگوهای مشابه می‌گردد و این الگوها را بیشتر مشاهده می‌کند. این پدیده می‌تواند به ما کمک کند تا بفهمیم چگونه خطاهای شناختی دیگر مانند خطای شناختی نمایه‌سازی (representative heuristic) می‌تواند در تصمیم‌گیری‌های ما نقش داشته باشد.

در روابط انسانی

در روابط انسانی نیز این پدیده می‌تواند نقش داشته باشد. به عنوان مثال، وقتی که یکی از دوستانمان یک ویژگی خاصی را در ما می‌بیند و سپس ما نیز به تداوم یافتن آن ویژگی در خودمان پرداخته و آن را بیشتر مشاهده می‌کنیم. این موقعیت می‌تواند نمایانگر خطای تأثیر اولیه (anchoring effect) باشد که در آن ما به اطلاعات اولیه‌ای که دریافت کرده‌ایم، بیش از حد اعتماد می‌کنیم.

راه‌های مقابله با سوگیری شناختی بادرماینهوف

آگاهی از پدیده

یکی از راه‌های موثر برای مقابله با این پدیده، آگاهی بیشتر از آن است. وقتی ما متوجه می‌شویم که در حال تجربه‌ی این پدیده هستیم، می‌توانیم به طور هوشمندانه به جلوگیری از اثرات منفی آن بپردازیم. در این زمینه، می‌توان به پدیده‌هایی مانند پاریدولیا ( پاریدولیا : مشاهده‌ی الگوهای آشنا در اشیاء تصادفی) اشاره کرد که نشان‌دهنده‌ی این است که چگونه مغز ما به دنبال الگوهای معروف است.

تمرینات ذهنی

تمرینات ذهنی نیز می‌توانند به ما کمک کنند تا بهتر با این پدیده مقابله کنیم. به عنوان مثال، می‌توانیم تمرین کنیم تا اطلاعات جدید را به طور کامل و بدون تاثیر از سوگیری‌های شناختی دیگر دریافت کنیم. در این زمینه، می‌توان به پدیده‌ی آپوفنیا ( آپوفنیا : شنیدن کلمات معنادار در صداهای بی‌معنی) اشاره کرد که نشان‌دهنده‌ی این است که چگونه مغز ما ممکن است اطلاعات بی‌معنی را به عنوان اطلاعات معنادار تفسیر کند.

مشاوره

گاهی اوقات ممکن است نیاز به کمک حرفه‌ای داشته باشیم تا بتوانیم به طور کامل با این پدیده مقابله کنیم. مشاوره می‌تواند فضایی امن برای بررسی و درک بهتر این پدیده فراهم کند و به ما کمک کند تا راه‌های موثرتری برای مقابله با آن پیدا کنیم.

نتیجه‌گیری

در این مقاله با پدیده‌ی جذاب و گاهی گیج‌کننده‌ی سوگیری شناختی بادرماینهوف آشنا شدیم. ما دیدیم که این پدیده چگونه می‌تواند در زندگی روزمره ما تاثیر گذار باشد و چگونه می‌توانیم با آن مقابله کنیم. این پدیده نشان می‌دهد که چگونه مغز ما به دنبال الگوهای آشنا می‌گردد و گاهی اوقات ممکن است به ما اطلاعات نادرستی ارائه دهد.

این پدیده به ما این فرصت را می‌دهد که به خطاهای شناختی دیگر نظیر پاریدولیا و آپوفنیا نیز فکر کنیم و ببینیم که چگونه این خطاهای شناختی می‌توانند تاثیرات متفاوتی بر زندگی ما داشته باشند. با درک بهتر این پدیده‌ها، می‌توانیم به سوی زندگی آگاهانه‌تر و هوشمندانه‌تر حرکت کنیم.

پرسش‌های متداول

  1. آیا سوگیری شناختی بادرماینهوف فقط به موضوعات جدید مرتبط است یا می‌تواند به موضوعات قدیمی نیز مرتبط باشد؟این پدیده می‌تواند به هر دو مرتبط باشد. مغز ما به دنبال الگوهای آشنا می‌گردد، چه آن‌ها جدید باشند یا قدیمی.
  2. چگونه می‌توانیم از تاثیر این پدیده جلوگیری کنیم؟یکی از راه‌های موثر، آگاهی بیشتر از این پدیده و تمرینات ذهنی برای کنترل بهتر توجه ما به اطلاعات مختلف است.
  3. آیا این پدیده فقط در انسان‌ها دیده می‌شود یا در حیوانات نیز مشاهده می‌شود؟این موضوع بیشتر مرتبط با پردازش اطلاعات در مغز انسان است و تا به حال مستند نشده است که در حیوانات نیز دیده شود.
  4. چه رابطه‌ای بین سوگیری شناختی بادرماینهوف و پاریدولیا وجود دارد؟هر دوی این پدیده‌ها نشان‌دهنده‌ی گرایش مغز به یافتن الگوهای آشنا در اطلاعات تصادفی یا بی‌معنی است.
  5. آیا مشاوره می‌تواند کمک کند تا بهتر با این پدیده مقابله کنیم؟

    بله، مشاوره می‌تواند فضایی امن برای بررسی و درک بهتر این پدیده فراهم کند و به ما کمک کند تا راه‌های موثرتری برای مقابله با آن پیدا کنیم.

کالاهای موقعیتی چه هستند

کالاهای موقعیتی چه هستند و چه نقشی در زندگی ما ایفا می کنند؟

در دنیایی که هر لحظه در حال تغییر است، لازم است که بدانیم کالاهای موقعیتی چه هستند و چطور این کالاها به عنوان یک مرکز جذب در درک رفتار مصرف‌کننده به وجود آمده‌اند. این کالاها که به طور عمیق با وضعیت اجتماعی و اقتصادی فرد همگرا هستند، زمینه‌ای غنی برای تحلیل روان‌شناسی فراهم می‌کنند. این مقاله قصد دارد تا به تحلیل عمیق از دیدگاه‌های روان‌شناسی انتقادی در مورد کالاهای موقعیتی بپردازد و نوری بر رابطه پیچیده بین نابرابری اقتصادی، وضعیت اجتماعی و الگوهای مصرف فردی بیاندازد.

کالاهای موقعیتی چه هستند

پیش از اینکه عمیق‌تر وارد موضوع شویم، ضروری است که درک جامعی از مفهوم کالاهای موقعیتی (Positional good) داشته باشیم. این کالاها از لحاظ روانی، ارزش زیادی به دلیل ندرت و وضعیتی که به دارندگان خود می‌دهند دارند. این موارد فقط در مورد برآورده کردن نیاز یا خواسته نیستند؛ این‌ها در مورد نشان دادن یک موقعیت اجتماعی خاص، یک وضعیت برتر در جامعه هستند. مصرف این کالاها به طور عمیق در فرآیندهای روان‌شناسی که رفتار انسان را کنترل می‌کنند ریشه دارد، که افراد اغلب به دنبال ارتقاء وضعیت اجتماعی خود از طریق خرید کالاهای موقعیتی هستند.

زمینه‌های روان‌شناسی کالاهای موقعیتی

درک زمینه‌های روان‌شناسی کالاهای موقعیتی در بررسی شبکه پیچیده رفتار مصرف‌کننده در جامعه‌ای که با نابرابری‌های اقتصادی مواجه است، حیاتی است. این یک عدسی است که از طریق آن می‌توانیم انگیزه‌های پشت مصرف برندهای لوکس و تحصیلات نخبه را تحلیل کنیم.

تأثیر بر عزت نفس

یک جنبه مهم از پویایی‌های روان‌شناسی اطراف کالاهای موقعیتی تأثیر آن‌ها بر عزت نفس است. مالکیت یک کالای لوکس یا بهره‌مندی از یک خدمت انحصاری اغلب عزت نفس فرد را افزایش می‌دهد و احساس موفقیت و برتری ایجاد می‌کند. این یک رضایت روان‌شناسی است که با داشتن چیزی نادر همراه است، چیزی که دیگران به دنبال دارند اما نمی‌توانند به راحتی به دست آورند. این افزایش در عزت نفس می‌تواند یک شمشیر دو لبه باشد و فرهنگی از مادی‌گرایی را ترویج دهد که در آن ارزش خود به دارایی‌های مادی وابسته است.

کالاهای موقعیتی – قیمت و تقاضا

در دنیای پیچیده اقتصاد، کالاها و خدمات به طور کلی از قوانین اساسی تقاضا و تامین پیروی می‌کنند، جایی که افزایش قیمت به کاهش تقاضا منجر می‌شود. اما کالاهای موقعیتی این دانش رایج را نقض می‌کنند، به نحوی که با افزایش قیمت، تقاضا نیز افزایش می‌یابد. این پدیده به ارتقاء وضعیتی که با برچسب قیمت بالاتر همراه است، مرتبط است، مفهومی که به طور عمیق در روان‌شناسی مصرف ریشه دارد.

پدیده کالاهای وبلن

در قلب این پدیده، مفهوم کالاهای وبلن قرار دارد، نامگذاری شده بر اساس تورستین بوند وبلن، اقتصاددان و جامعه‌شناس نروژی-آمریکایی و یک منتقد شناخته شده سیستم سرمایه‌داری. این کالاها با افزایش قیمت‌هایشان، تقاضا نیز افزایش می‌یابد، یک روند متفاوت با قوانین اقتصادی معمولی که بیشتر محصولات را کنترل می‌کنند.

انتقادات و جنجال‌های اطراف کالاهای موقعیتی

همانطور که عمیق‌تر وارد دنیای کالاهای موقعیتی می‌شویم، ضروری است که به دیدگاه‌های انتقادی و جنجال‌هایی که این مفهوم را احاطه کرده‌اند پرداخته شود. بازار کالاهای موقعیتی، در حالی که در حال رشد است، باعث به وجود آمدن مجموعه‌ای از بحث‌ها در مورد اخلاق اقتصادی، ارزش‌های جامعه و خوب‌بودن روان‌شناسی فردی شده است.

پیامدهای عملی و جهت‌های آینده

همانطور که ما از چشم‌انداز پیچیده کالاهای موقعیتی عبور می‌کنیم، حیاتی است که از پیامدهای عملی این پدیده و جهت‌های بالقوه برای تحقیقات آینده در این زمینه آگاهی داشته باشیم.

نتیجه‌گیری

در نتیجه، دنیای کالاهای موقعیتی زمینه‌ای غنی برای کاوش ارائه می‌دهد، به‌خصوص از دیدگاه روان‌شناسی و انتقادی. این کالاها که به طور عمیق در باف جامعه جا ساخته‌اند، رفتارها و انتخاب‌های فردی را تحت تأثیر قرار می‌دهند، الگوهای مصرف را شکل می‌دهند و فرهنگی را بر اساس نابرابری‌های اقتصادی و تعقیب وضعیت اجتماعی ترویج می‌کنند. این موارد نه تنها به ما این امکان را می‌دهند که به درک بهتری از جامعه‌ی امروزی دست یابیم، بلکه به ما این فرصت را می‌دهد که به تأمل در مورد آینده‌ی ما به عنوان یک جامعه بپردازیم، جایی که ارزش‌های واقعی بر مادی‌گرایی غلبه می‌کنند.

 

سید مسعود علوی پور